میخواستم از عباس یمینیشریف بنویسم: معلم همۀ ما.
همو که نسلی را با کیهان بچههاپروراند؛
همو که دست ما را سپرد به دست به آن «یار مهربان» و سرود: «از من مباش غافل، من یار پنددانم».
غافل شدیم آقای یمینیشریف. پندت را نپذیرفتیم آقای یمینیشریف.
شاگردان خوبی نبودیم برایت
نه درس اول را خوب یاد گرفتیم، نه درس ته کتاب را، که نوبتش آخرهای سال بود:
وقتی که تمام حروف الفبای فارسی را یاد گرفته بودیم و بوی جادویی تابستان در مشاممان میپیچید.
نقاشی رنگارنگی هم داشت که خوب یادمان هست:
دخترکها و پسرکهایی، با لباسهایی از نواحی ایران، زنجیروار دست هم را گرفته بودند، بیغش و بیغم، در دایرهای میچرخیدند و سرود میخواندند.
ما گلهای خندانیم
فرزندان ایرانیم
ما سرزمین خود را
مانند جان میدانیم
ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم
آباد باش ای ایران
آزاد باش ای ایران
از ما فرزندان خود
دلشاد باش ای ایران
ما را ببخش آقای یمینیشریف.
شاگردان خوبی نبودیم برایت
کا که حالا نه آبادیم و نه آزاد
نه تو از ما دلشادی و نه مادرمان ایران.
برچسب : نویسنده : nomsam nomsam بازدید : 289